خاله بازی دسته جمعی
در یک روز خوش آب و هوای مهرماه به طبیعت زیبای کوه های شمال تهران به همراه مادران و کودکان گل بیت الزهرا رفتیم.
چند چادر مسافرتی برپا کردیم و از دختر کوچولو ها خواستیم تا در نقش مادر و مادربزرگ به آشپزی و بچه داری در خانه یا همان چادر ها مشغول شوند.
پسرها هم برای کار و تهیه هیزم برای آتش و شکار به بیرون رفتند. کلی بازی تحرکی و دویدنی در فضای سبز و کوهستانی با پسرها انجام دادیم.برای نمونه من نقش گرگ بدجنسی را بازی کردم که همه به دنبالم می دویدند تا شکارم کنند.
به بچه ها باید نقش پدر بودن و مادر بودن را از کودکی آموزش داد تا مسؤلیت پذیرشون در آینده بیشتر بشه.
برخلاف نقش عروس و دامادی که فکر بچه ها را به سمت ظاهرگرایی و مادی گرایی سوق میده و آنهارو خودشیفته و در مرکز توجه بار میاره.خوبه دعامون در حق بچه ها عاقبت بخیری باشه نه عروس شدن...اونوقته که وقتی به سن جوانی رسید از ازدواج نکردن و کنکور قبول نشدن احساس سرخوردگی نمیکنه
بعد به با جمع کردن چوب های خشک و میوه کاج آتش درست کردیم و قبل از آن سیب زمینی ها زیر خاک و آتش پنهان کردیم.
در آخر هم بلال ها را خود بچه ها پوست کندند و روی ذغال گذاشتند.
با کاکل بلال ها ریش و سبیل گذاشتم و نقش پدر بزرگ را برایشان بازی کردم.
حالا وقت خوردن بلال هایی بود که خوب کباب شده اند و در آب نمک مانده اند....نوش جان
سیب زمینی های تنوری هم مزه فوق العاده خوبی داشت.مخصوصا اینکه بچه ها بسیار گرسنه بودند و بهشون می چسبید.