بیت الزهرا سلام الله علیها

  این بار به همراه عمو روحانی ها و با یاد قافله ی ابا عبدالله ع در دسته عزاداری کوچولوها شرکت کردیم.خیلی با اخلاص و بی ریا بودند.همراه عمو شعر خواندند و به سینه زدند و در آخر هم دعا کردند و از سوپ شیر خوشمزه ای که خانم ذوالفقاری جان زحمتش و کشیده بودند در ایستگاه صلواتی مقابل مسجد نوش جان کردند.     ...

کاربرگ هایی با موضوع چادر حجاب برتر را تهیه کردیم و بچه ها آنها را رنگ آمیزی نمودند.سپس پولک هایی به شکل صدف در اختیارشان گذاشتیم تا در روی چادر ها بچسبانند.   قبل از آن گوهر وجودی دختر را به مروارید تشبیه نموده و چادر را به صدف تشبیه کردیم.مثال زیبای دیگری هم هست.گفتیم اگر یک شکلات بدون پوست روی زمین بیافتد به نظر شما آیا کسی آنرا میخورد؟انسان اگر محافظ و حجاب نداشته باشدهم بی ارزش میشود.و راجع به این موضوع با بچه ها گپ و گفتی داشتیم.   ...

در ایام ماه محرم و در هیات کوچولوها تکه ای پارچه ی نخی که دورتادورش را دوخته بودیم به هریک از بچه ها دادیم.و شابلون هایی راهم از قبل آماده کرده بودیم .بوسیله قلمو و رنگ اکرلیک یک جانماز شخصی دوست داشتنی برای خودشون درست کردند. قول دادند که توی راز و نیازهاشون با معبود ماروهم فراموش نکنند.التماس دعا فرشته های من     سلیقه بچه ها تو تزیین جانمازها خیلی باهم فرق میکرد و مادرهامون هم اعمال سلیقه نکردند و بچه ها آزادانه طرح زدند.     باتشکر فراوان از دوست خوبم خانم زهرا محزونی که این ایده را دادند و پارچه ها و شابلون ها را به زیبایی تهیه نمودند.     ...

این بار ما مادرها مهمان هیات کوچولوهای بیت الزهرا س بودیم.بچه ها با نوارهایی روی سینه مزین به عبارت خادم الحسین ع ابتدا حسینیه را سیاه پوش کردند و همه جا را مرتب و آماده نمودند تا مهمان ها بیایند.   سپس مقدمات پذیرایی را با دستان کوچک شون فراهم کردند.ابتدا داخل استکان ها مزین به تصویر حرم ارباب شیر ریختند و در سینی گذاشتند.      س   سپس حلواها را داخل قیف ریختند و در کاغذ مخصوص فرم داده و با پودر پسته و پرچم های زیبایی آنها را تزیین کردند.   نیمی از حلواها راهم بین نون بستنی ها گذاشتند.   آش ترخینه هم آماده کردیم و بچه ها آنها درون کاسه ها کشیدند و رویش نعنا و کش...

کافی بود وارد دهانت بشه تا تورو به یک دنیای دیگه ببره با اون عطر و طعم دلپذیرش.   دستخت دوست عزیزم خانم ابراهیمی   ...

با گروه عمو روحانی به نمایشگاه دفاع مقدس رفتیم.اول به بچه ها لباس رزم پوشاندند واسلحه نمادین به هریک دادند.بعد آنها را به خط کرده و نرمش دادند .سپس اطاعت از فرمانده را یادشان دادند. حالا وقت حمله به مواضع دشمن هست.دشمنی منافق به اسم داعش از میدان مین و زیر سیم خاردارها رد شدند.هم زمان صدای انفجار و هلی کوپتر و آژیر به گوش می رسید.چند نفر هم در حال شلیک هوایی با گلوله های مشقی بودند.     در آخر هم دشمن مزدور را اسیر کرده و به سنگر خود آوردند.صدای سرود پیروزی پخش میشد و بچه ها حس خوب موفقیت داشتند.   خسته از جنگ برگشته     عکس ها از دوستان خوبم خانم  ها ذوالفقاری...

کف دست های کوچکشان را روی مقوا گذاشتند و با ماژیک دورگیری کردند و با قیچی بریدند.و با نام عباس ع آن را مزین نمودند.و به یک نی محکم آن را متصل نمودند.حس کردم چون کار دست خودشون بود خیلی دوستش داشتند و حتی فردایش هم آنرا به هیات آوردند.   ...

از طرح کلی گنبد و گلدسته ی امام حسین ع و مقداری پولک درشت رنگی و نوارچسب طلایی استفاده کنید تا طعم همکاری و همدلی را در محیطی معنوی با همسانالشون تجربه کنند.     ...

به هریک از بچه ها یک میوه دادیم .یکی توت فرنگی ،یکی موز و یکی پرتقال شدو...   قرار بود توی یک میوه فروشی کنار هم بنشینیم تا یک مشتری بیاد و مارو بخره...   به نوبت مادران آمدند و هر میوه ای را که میخواستند انتخاب کردند و برای اینکه آن میوه را بدست بیارن باید اونو میخندوند.میوه ها هم باید جلوی خندشون و می گرفتند.هر میوه ای که خندید به سمت مادران میرفت.   بار اول هر مادر کودک خودشو خرید یا به عبارت دیگه خنداندش.اما در دورهای بعدی بازی یک مادر ممکن بود میوه ای دیگر بجز فرزند خودشو بخره.اینکار به اجتماعی تر شدن بچه ها کمک میکنه. تلاش مادران برای خنداندن هم دیدنی بود.     ...