بیت الزهرا سلام الله علیها

در یک روز گرم بهار بچه ها حسابی سرگرم آب بازی بودند.وقتی حسابی گرسنه شدند خوراک لوبیا سالم و خانگی با تکه های سیب زمینی بهشون دادیم.   آخ که چقدر میچسبه.....جای همتون خالی بود.                   ...

جمعی ازمادران و بچه ها دور تا دور کنار هم نشستیم.مربی یک کلاف کاموا را در دست گرفته بود و به سمت افراد پرت می کرد.هر کودک با گرفتن کلاف بایستی خودش را معرفی میکرد و مادر گوشه ای از کاموا را در دست نگه میداشت و بقیه را به سمت دیگری پرت می کرد.تا همه به ترتیب خود را معرفی کنند.به ای طریق بچه ها رودر روی یکدیگر قرار گرفته و خود را معرفی می کرند.با این کار اولا با دوستان جدید خود آشنا میشدند و ثانیا اعتماد بنفسشان برای صحبت در جمع بالا میرفت.       بعد بچه ها بایستی از بین تا  عنکبوت ایجاد شده رد میشدند و خود را به سمت مقابل می رساندند.اما نباید به نخ ها برخورد می کردند.با اینکه بازی نوبتی بود اما بچه ها ...

کاغذبزرگ روی دیوار چسباندیم رنگ انگشتی به بچه ها دادیم آزادانه با انگشتانشان روی دیوار رنگ میزدند. .بعد هم از ترکیب رنگها به خلق رنگهای جدید پرداختند.حس لذت و شادمانی شان از این کار از چهره هاشون پیدا بود.حس رهایی و آزادی. این بازی برای تقویت خلاقیت و تقویت قوای پنج گانه و دست ورزی و تقویت هوش کودک مفیده. ...

یک بازی گونه زیبا و پر مفهوم  بدین صورت که بچه ها به صف کرده و پشت همدیگر را می گیرند  و با ریتم شعر پا کوبیده و یا عباس علمدار را تکرار میکنند این بازی حس قدرت و نیرو و نشاط بسیار به بچه ها میده：     زودتندسريع تو بشمار يك دو سه چهار يا عباس علمدار من باهوشم و هوشيار يا عباس علمدار از تنبلى ها بيزار يا عباس علمدار از پا نشين تو بيكار يا عباس علمدار زود تند سريع تو بشمار  يك دو سه چهار يا عباس علمدار يه روز ميشم من سالار براى رهبرم يار  برا سپاهش سردار على اكبر جلودار يا عباس علمدار يا عباس علمدار   شاعر：زهرا فدوی ...

یک دورهمی دوستانه  همراه با بازی های هدفدار و جذاب داشتیم.یکی از برنامه هامون تهیه و پخت آش  با کمک بچه ها بود.یک تجربه جدید و دوست داشتنی که مورد استقبال عزیزان قرار گرفت.   بعد هم با اشتیاق آش را خوردند و به همسایه های محل هم دادند.در حین پخت آش صدای اذکار مذهبی  وصلوات شان به گوش میرسید.       ...

  تعداد زیادی برگ روزنامه به بچه ها دادیم تا مچاله کنند و مثل گلوله به هم پرتاب کنند.مدت زیادی در حال پاره کردن روزنامه ها و درست کردن گلوله های روزنامه ای بودند.     در آخر هم برای جمع کردن کاغذ ها از خود بچه ها کمک گرفتیم.همه را در کیسه ای سبز قرار دادند و ما در کیسه را گره زدیم.حالا یک توپ کاغذی بزگ درست شده بود برای هیجان بیشتر و تخلیه انرژی بیشتر.     ...

یک روز آفتابی تابستان در جمع بچه ها و مادرای بیت الزهرا   فرمانده بازی به این شکل هست که مربی یا یکی از بچه ها هر دستوری را که می دهد بقیه بچه ها باید اجرا کنند و هر شعاری را که می گوید باید تکرار کنند.   دستورات فرمانده شامل：بشین پاشو،کلاغ پر،قدم رو،خبر دار،از جلو نظام-الله اکبر خامنه ای رهبر-،پا مرغی،سینه خیز،الکم و دولکم،وحرکات ورزشی دیگر  می شد.   .       ...

بابشقاب یکبار مصرف ،فرمان ماشین درست کردیم دادیم به بچه ها تا رانندگی کنند، یکی از مامانا چراغ راهنمایی شد.علامت چراغ رو با توپهای سبز،زرد،قرمز نشان میداد.   بچه ها باید به دست مادر توجه میکردن،به تغییر رنگ توپها ،که چه رنگی از چراغ راهنمایی رو نشون میداد،بعد رانندگی میکردن.                               ...

داخل  چند ظرف اسمارتیس قراردادیم، به هر بچه بشقاب و یک نی داده شد. بچه ها توسط نی اسمارتیس برمیداشتن ،در بشقاب مینداختن، هر اندازه جمع میشد،مال خودشون بود و میتونستن بخورن.         این مسابقه سرشار از هیجان بود،سرعت و دقت بچه ها بالا میرفت، مادراهم دست جمعی تشویق میکردن. ...